در راه مانده...

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۸ ق.ظ

زورم نمی رسد به بلیط هواپیمای تو

شلوغ

شلوغ  

 مثل همیشه شلوغ

آن قدر که از هیچ زاویه ای پیدایت نمی کنم

و هیچ گوشه ای از آسمان طلایی نیست...

شلوغ

شلوغ

مثل همیشه شلوغ

اما نه مثل همیشه معطر

اما نه مثل همیشه پر از حس کبوتر...

راستی  امروز چرا هیچکس

وسط خیابان و پیاده رو

ناگهان به سمت روشن شهر

تعظیم نمی کند؟

چرا امروز ناگهان

تسبیح و جانماز و انگشتر

 نایاب شده است؟

اصلا از تشنگی مردم

فلکه آب کو؟

و در ظلمات مانده ام

فلکه برق؟

طبرسی غیبش زده

که راننده ای داد می زند:خاوران، مشیریه!

و راننده ای دیگر: امام حسین، هفت تیر!

و دیگری: شوش، راه آهن، ترمینال جنوب!

 

شلوغ

شلوغ

مثل همیشه شلوغ

مثل همین شعر شلوغ...

آب رفته ام

آب رفته ام

آب رفته ام

و مثل مورچه ای می پلکم

زیر دست و پاها

و مثل مورچه ای در خیابانها

از زیر چرخها

فرار می کنم

و مثل مورچه ای زورم نمی رسد به بلیط هواپیمای تو

به بلیط قطار تو

حتی به بلیط اتوبوس تو

زورم نمی رسد به صاحب هتلهایت

زورم نمی رسد به صاحب رستورانهایت

زورم نمی رسد به بازار رضایت

زورم نمی رسد به این شعر افسار پاره کرده...

پس حق دارم عقده ای شوم

حق دارم قاطی کنم

و حق دارم

میدان خراسان تهران را با خراسان تو اشتباه بگیرم.


حمیدرضا شکارسری



نوشته شده توسط یعقوب کربلا
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
در راه مانده...

در راه مانده...
به زودی آدرس وبلاگ تبدیل می شود به
ebnolsabil.ir

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مهر ۹۳، ۱۲:۱۶ - سید مرتضی
    ---

زورم نمی رسد به بلیط هواپیمای تو

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۸ ق.ظ

شلوغ

شلوغ  

 مثل همیشه شلوغ

آن قدر که از هیچ زاویه ای پیدایت نمی کنم

و هیچ گوشه ای از آسمان طلایی نیست...

شلوغ

شلوغ

مثل همیشه شلوغ

اما نه مثل همیشه معطر

اما نه مثل همیشه پر از حس کبوتر...

راستی  امروز چرا هیچکس

وسط خیابان و پیاده رو

ناگهان به سمت روشن شهر

تعظیم نمی کند؟

چرا امروز ناگهان

تسبیح و جانماز و انگشتر

 نایاب شده است؟

اصلا از تشنگی مردم

فلکه آب کو؟

و در ظلمات مانده ام

فلکه برق؟

طبرسی غیبش زده

که راننده ای داد می زند:خاوران، مشیریه!

و راننده ای دیگر: امام حسین، هفت تیر!

و دیگری: شوش، راه آهن، ترمینال جنوب!

 

شلوغ

شلوغ

مثل همیشه شلوغ

مثل همین شعر شلوغ...

آب رفته ام

آب رفته ام

آب رفته ام

و مثل مورچه ای می پلکم

زیر دست و پاها

و مثل مورچه ای در خیابانها

از زیر چرخها

فرار می کنم

و مثل مورچه ای زورم نمی رسد به بلیط هواپیمای تو

به بلیط قطار تو

حتی به بلیط اتوبوس تو

زورم نمی رسد به صاحب هتلهایت

زورم نمی رسد به صاحب رستورانهایت

زورم نمی رسد به بازار رضایت

زورم نمی رسد به این شعر افسار پاره کرده...

پس حق دارم عقده ای شوم

حق دارم قاطی کنم

و حق دارم

میدان خراسان تهران را با خراسان تو اشتباه بگیرم.


حمیدرضا شکارسری

۹۲/۰۹/۱۱ موافقین ۳ مخالفین ۰
یعقوب کربلا

نظرات  (۲)

۱۱ آذر ۹۲ ، ۱۰:۰۰ سراجا منیرا
زیبا...

التماس دعای فرج و شهادت
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
گم کرده ام نشان حرم رهنما کجاست؟
جا مانده ام ز قافله ها آشنا کجاست؟
بالم شکسته این که زمین گیر مانده ام
بال و پری که پر بکشم تا شما کجاست؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی