ببین چطور با غرور عکس بابا را گرفته و
با سربند "لبیک یاخمینی" مردانه ایستاده است.
واژه "فرهنگ" در سینمای ما ، همان ابرویی ست که خیلی ها به بهانه ی درست کردنش چشمش را از کاسه در آوردند! ، به عنوان مثال در سال های اخیر شاهد ساخت فیلم هایی بوده ایم که در ظاهر موضوعی انتقادی از معضلات اخلاقی جامعه داشتند اما خود در اصل مروج فحشا و بی بند و باری بوده اند ، کارگردانی که قصد به چالش کشیدن یک موضوع غیراخلاقی را دارد ، ناخواسته و یا شاید هم با ظرافت تمام اصل موضوع را یعنی همان بی اخلاقی را در بین جوانان گسترش می دهد ، دغدغه های فیلم سازان امروز عوض شده و این کاملا روشن است ، فیلم ساز از این لذت می برد که تیتر خبرگزاری ها بشود فلان فیلم با انقدر فروش روزانه ، رکورد دار فروش شد! ، و این یعنی فیلم سازان ما امروز پولسازی برایشان بیشتر از فرهنگ سازی ارزش دارد ، و فیلم های تولیدی اخیر در سینما هم گواه این موضوع است ، کارگردان و یا تهیه کننده برای جذب مخاطب و در نتیجه سود بیشتر ، سرُم شهوت را به دست فیلمش وصل می کند تا با تحریک قوه جنسی جوانان و نوجوانان پایشان را به سینما باز کند و پای فیلم خودش بنشاند.
در فیلم های تولیدی در سینما همیشه پای یک رابطه در میان است ، رابطه ای ضرب دری یا... ، همیشه پای یک رابطه ی دختر و پسر در میان است ، در بعضی فیلم ها نا خواسته روش های ارتباط گیری با نامحرم توضیح داده می شود و این ها در ذهن مخاطبان نوجوان و جوانی که فیلم را می بیند می نشیند ، به عقیده من فیلم های داخلی بیشتر از فیلم های هالیوود اطلاعات جنسی جوانان ما را افزایش می دهند ، البته این رشد و اضافه شدن منفی مد نظر بنده است ، وقتی این زنگارها در آب زلال دل یک جوان نشست ، تنها فقط یک تکان کافی ست تا خودشان را نشان بدهند ، مثلا شما یک نوجوان خالیُ الذهن را فرض کنید ، وقتی یکسری داده ها از این فیلم ها گرفته ، حالا وقتی کنجکاو میشود بیشتر بداند ، یا روی می آورد به فیلم های زبان اصلی ، یا پای اینترنت تمامی سرچ هایش می شود مربوط به اطلاعات جنسی! و من همه این ها را در سینمایی می بینم که بجای فرهنگ سازی به فکر پول سازی است.
سینمای تشنه ما امروز در انتظار فیلم سازانی نشسته است که با ظرافت تمام در دل مردم نفوذ کند و فرهنگ ناب اسلامی را گسترش دهد نه فرهنگی که برگرفته از فرهنگ غرب است ، نه فرهنگی که عین بی فرهنگی ست ، سینمای امروز ما تشنه یک فیلمی ست که به دغدغه های مردم بپردازد و واقعا دغدغه های امروز مردم ما ، روابط دختر و پسر و یا مسائل خیانت و مسائل جنسی نیست!
به امید روزی که شاهد باشیم این قاطر فیلم سازی در کشور ما از لجن زاری که گیر کرده سالم بیرون بیاید و تمامی ناخالصی بارش از پالون کجش بیافتد و مثل امثال خودشیفته فراهانی در همان لجن زار دفن گردد.
حبیب یعقوب نژاد
منتشر شده در: رهیاب نیوز ، نقل قول ، مجاهدان مجازی ، حرف تو
این روزها دلم خیلی گرفته است دوست دارم پرواز کنم بروم... نمیدانم کجا....
شاید جایی که از این همه گناه دوری کرده باشم....
از این هوای خفه که پر از ریاء ، دروغ و وسوسه هاست...
از آدم هایی که دچار ویروس نفاق و از دوستانی که اسیر سوءظن ها هستند...
از دنیایی که دیگر خدا کنار رفته و اهل بیت فراموش شده اند...
از دل هایی که زباله دان عشق های پوچ شده اند...
من با تمام بدی از این ها خسته ام... دوست دارم بروم... پرواز کنم...
تکلیف امروز برای من رفتن شده نه ماندن...
مثل حسن باقری ها که خدمت وظیفه را در میدان انقلاب دیدند نه در پادگان سربازی...
باید رفت...
این روزها درجه ی غبطه خوردن من حسابی بالا زده از خبرهایی که می رسد...
خبرهایی که تیترشان این است: بازهم کبوتری در سوریه پر کشید...
و امروز هم اوج این غبطه خوردن بود وقتی یک همشهری در سوریه پر کشید و صبح روی دستان مردم شهر راهی گلزار شهدا شد تا روی سنگ مزارش حک شود: شهید مهدی موسوی...
در این شهر هنوز هم آدم هایی هستند که حاضرند از همه دار و ندارشان برای اهل بیت حسین ع بگذرند...
این ها در همین مساجدی که ما نمازمی خوانیم ، در همین هیئت هایی که ما سینه می زنیم بزرگ شده اند... این غیرت را در پای روضه های عباس یاد گرفته اند... و در آخرهم ارباب برای خودش گلچینشان کرد...