انقلاب هستند.
عالم همه در طواف عشق است
و دایره دار این طواف حسین (ع) است.
شهید آوینی
خلبانی که صدام دستور داد به دو نیمش کنند
پس از متوقف کردن صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق صدام
جنایتکار به قدری عصبانی بود که دستور داد پس از دستگیری، او را دو نیمه
کردند و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی دیگر در موصل عراق مدفون شد.
|
به همه شما وصیت می کنم، همه شمایی که این صفحه را می خوانید، قرآن را بیشتر بخوانید، بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید، بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید، سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد، نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان.
شیعه ها! مسلمونا! حزب اللهی ها! بسیجی ها! و.. نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولایت فقیه می باشد، باشند. چون دشمنان اسلام کمر همت بستند تا ولایت فقیه را از ما بگیرند شما همت کنید، متعهد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت فقیه باقی بماند.
.. زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه (س) را صدا بزنید . تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده، به اشک چشم دوستانم متبرک شده است روی صورتم بگذارید .
مثل پادشاههای قدیم
شب بود که با شاهرخ به دیدن سید مجتبی هاشمی رفتیم
فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله کرجی - شهید محمودی:
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم...
این روزها دلم خیلی گرفته است دوست دارم پرواز کنم بروم... نمیدانم کجا....
شاید جایی که از این همه گناه دوری کرده باشم....
از این هوای خفه که پر از ریاء ، دروغ و وسوسه هاست...
از آدم هایی که دچار ویروس نفاق و از دوستانی که اسیر سوءظن ها هستند...
از دنیایی که دیگر خدا کنار رفته و اهل بیت فراموش شده اند...
از دل هایی که زباله دان عشق های پوچ شده اند...
من با تمام بدی از این ها خسته ام... دوست دارم بروم... پرواز کنم...
تکلیف امروز برای من رفتن شده نه ماندن...
مثل حسن باقری ها که خدمت وظیفه را در میدان انقلاب دیدند نه در پادگان سربازی...
باید رفت...
این روزها درجه ی غبطه خوردن من حسابی بالا زده از خبرهایی که می رسد...
خبرهایی که تیترشان این است: بازهم کبوتری در سوریه پر کشید...
و امروز هم اوج این غبطه خوردن بود وقتی یک همشهری در سوریه پر کشید و صبح روی دستان مردم شهر راهی گلزار شهدا شد تا روی سنگ مزارش حک شود: شهید مهدی موسوی...
در این شهر هنوز هم آدم هایی هستند که حاضرند از همه دار و ندارشان برای اهل بیت حسین ع بگذرند...
این ها در همین مساجدی که ما نمازمی خوانیم ، در همین هیئت هایی که ما سینه می زنیم بزرگ شده اند... این غیرت را در پای روضه های عباس یاد گرفته اند... و در آخرهم ارباب برای خودش گلچینشان کرد...