پ.ن:
ولی رشوی دل من شد سکوت..
از وقتی بی محلی کردم به تو
شانه هایم دارد شکایت
می کند از من...
دلش تنگ شده برای اشک هایت...
پ.ن:
دل تو حرف دلم را خوب می داند...
مومن یه درجه ای دارد
و خدا دوست دارد
مومن به این درجات برسد
این روزها درجه ی غبطه خوردن من
رفته بالا...
پ.ن:
خدایا منم یک قاب عکس میخواهم که
رویش نوشته شده باشد شهید...
یک لحظه فکر کردیم
من برای تو هستم
تو برای من.
پ.ن:
همون لحظه خدا جدایی را در دلت انداخت..
از وقتی من را برای خودت خواستی
خدا جدایی را انتخاب کرد..
پ.ن: بیا برای خدا باشیم..
این ماه عالم شده برایت سجاده
و افتاده اند به پایت
پ.ن:
دستی بر روی سر ما هم بکش.
خدایا
با گناهانم
خون خدا را به جوش آوردم..
پ.ن:
باز ماه رمضان دعوتم کرد
خدا احترام ما رو نگه داشت
ما احترام خدا رو نگه نداشتیم
پ.ن: خدا نعمت داد
ما شکر نعمت نکردیم
2:با گناه سوزاندیم نعمتها را..
فرسنگها دور شدیم
بی ادبی ست بگویم اقا ما را هم یادی کن
وقتی می دانم تو یاد ما بودی...
این من بودم که فراموشت کردم
از وقتی که با گناه در افتادم...
این روزها دلم شور میزند
برای شب قدر
دستم خالی ست...
فقط کوله باری از گناه دارم