با گریه صحبت میکرد زیر لب هایش
گریه بس کن دیگه طاقت ندارم.
آب نمی اید..
گریه بس کن دیگه طاقت ندارم.
آب نمی اید..
نفسه دیدار تو را نتوانستم
کنترل کنم..!
پ.ن:
برای دیدار خودم با تو مجازاتی قرار دادم..
عشق مال تو بود خدایا
من ارزان به غیر تو تقدیمش کردم.!
پ.ن:
خدایا کمک از دست رفته را به دست بیاورم
الا کلنگ رابطه ام این شبها
یک نفر کم دارد..!
پ.ن:
موقعه ی نشستن سنگینی خودم را حس میکنم.